ساقی می سیاه

متن مرتبط با «خدا» در سایت ساقی می سیاه نوشته شده است

انگور مروارید

  • روزی مردی نزد فرعون آمد و در حضور جمع گفت:« اگر تو خدا هستی پس می توانی این خوشه را برایم تبدیل به خوشه ای مروارید کنی؟» فرعون خوشۀ انگور را گرفت و گفت:«البته که می توانم، خوشۀ انگورت را شبی به من بسپار و فردا خوشۀ مرواریدت را تحویل بگیر» مرد رفت.ساعتها می گذشت و فرعون نتوانسته بود انگور را تبدیل به مروارید کند.شب شد. فرعون غرق در افکارش بود تا چاره ای بیندیشد. ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید:«کیستی؟» شیطان وارد شد وگفت:«خاک بر سر خدایی که نمی داند پشت در کیست!!! خوشه را برداشت،وردی بر خوشه انگور خواند و آن را به خوشه ای مروارید تبدیل کرد. فرعون متحیر شد و به وجد آمد و پرسید:«تو چگونه توانستی این کار را انجام دهی؟» ابلیس گفت:«من با این همه توانایی، لیاقت بندگی خدا را نداشتم!...تو چگونه با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟؟؟» فرعون چهره اش عبوس شد و گفت:«تو چرا با این همه توانایی بر انسان سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده نشوی؟؟؟» ابلیس با لبخند پاسخ داد:«چون می دانستم که از نسل او حقیری چون تو به وجود می آید.» ,ابلیس،فرعون،انگور،حقیر،لیاقت،درگاه،سجده،مروارید،خدا،رانده،آدم ...ادامه مطلب

  • فریاد ابلیس!!!

  • حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ إِبْلِیسَ عَدُوُّ اللَّهِ رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ: یَوْمَ لُعِنَ، وَ یَوْمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ،وَ یَوْمَ بُعِثَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ یَوْمَ الْغَدِیرِ». «شیطان؛دشمن خدا،چهار بار ناله کرد:«روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم (ص) مبعوث شد و روز عید غدیر»                                       (قرب الإسناد «ط - الحدیثه»، متن، ص: ۱۰) ,ابلیس،ناله،دشمن خدا،هبوط، لعن،مبعوث،غدیر ...ادامه مطلب

  • گل ایمان

  • شاید از دیدن گل لحظه ای فکر کنیم که لطافت زیباست آنقدر مست هوائیم که بی خود شده ایم سخت بیمار شدیم شبهی مانده زما کاش می شد که دمی برهیم از همه ی حادثه ها وچنان مست دعایی که به پرواز رسیم گل ایمان که شکفت همه جا جای خداست ,گل ایمان، ایمان، لحظه ای، فکر،لطافت، بیمار،سخت بیمار، مسخ، شبحی، کاش، برهیم، حادثه ها،مست دعا، مست، پرواز، جای خدا ...ادامه مطلب

  • روز لبخند خدا

  • بوی اسفـــــند و گلاب همه جا پیچیده باغ هــــم باشادی رخت نو پوشیــــــــــــــده     شاپرک می رقصد باغ گل می خنــــــــــــــدد تاج رنگینــــــــش را روی سرمی بندد می رود بالاتر پیچک ســــــــــبز دعا بوی عیـد می آید روز لبخـــــــــــــند خـــدا ,عید، روزلبخند،خدا،رخت،نو،اسپند،گلاب،همه جا،پیچیده،باغ،تاج،رنگین،می آید،پیچک،سبز،دعا، ...ادامه مطلب

  • خدایی که می پرستی...؟

  •    روزی پادشاهی از وزیر خداپرستش پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد، و چه کار می کند؟... و اگر تا فردا جوابم نگویی عزلت می کنم. وزیر بیچاره سر در گریبان به خانه رفت. غلامی داشت بسیارباهوش و زیرک  وقتی او را در این حال دید؛ پرسید:«جناب وزیر چه شده است؟» وزیر ماجرا را بازگو کرد. غلام خندید و گفت: ای وزیر عزیز، این سوال که بسیار ساده است. وزیز با تعجب گفت: «یعنی تو جواب آن را می دانی؟» غلام خندید و گفت:«البته،... خدا چه می خورد؟ غم بندگانش است که می فرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را بر می گزینید؟...آنچه خدا می پوشد؟... رازها و گناه های بندگانش را... وزیر که ذوق زده شده بود، سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و جواب دو سئوال را گفت؛ولی در سوال سوم درماند، اجازه گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید. غلام گفت:«برای سومین پاسخ باید کاری کنی.» وزیر با تعجب پرسید:«چه کاری؟» غلام گف:«ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.» وزیر که چاره ای دیگر ندید، قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند. پادشاه با تعجب پرسید:« ای وزیر این چه حالیست تو را؟» غلام پاسخ داد:«که این همان کار خداست که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.» پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد. ,خدا،می پرستی،وزیر، غلام،چه،می پوشد،می خورد،کا،می کند،حال،سئوال،جواب،آسان،درگاه،درایت،خوشنود، ...ادامه مطلب

  • فمینیست، رقابتی نا سالم در بین زنان و مردان

  • جایگاه واقعی زن و مرد در این جهــــان هستی کجاست؟...جایگاه درست زن و مرد در جامعه انســـانی،و زندگی مشترک کجاست؟ افرادی که به خداوند اعتــــماد دارند و از قرآن استمداد می جویند، جایگاه مشخص و زندگی هدفمـــندی دارند،با گام هایی استوار در جادۀ زندگی قدم می نهند و  همســـــفر خود را با وجود ناملایمات، مشکلات و حوادث همــــراهی کرده و با عشـــق و ایمـــان نواقص یکدیگر را به کمالات مبدل ساخته؛ جامعــه را به سمت سعـــادتی متعـــــالی و انســانی سوق می دهند. مشــــکل از آنجایی شروع می شود که انســـــان از جایگاهی که خــــداوند برای زن و مرد مشخص کرده خارج شوند دیگرنمی توانند  در کنارهم احســـــاس خوشبختی کرده ومایۀ آرامش یکدیگر شوند وبرای دستیـــابی به خوشبــــختی های کاذب و لذت های زود گذر پیرو الگو ســــازی های نادرست جوامع بشــری (غربی) دست به رقابتی خطــــــرناک می زنند که موجب انحــــــطاط و سـردر گمی شخصیتی و خانوادگی شده و جامعه رابه ســقوطی درناک محکوم می کند. این موضوع مورد توجه سیاست گذاری و تولیـدات شبکه ماهواره ای شده و با ترویج فمینیســـم و ایجاد حس رقابت در زنان و مردان غیر مستقیم و مستقیم؛ در سریالها و فیلم به آنها آموزش می دهد. مرد را تنـــــها به اندازۀ موجودی که پاسخ گوی نیاز های جنسی زن باشدپایین کشیده و این رقابت ناسالم را به اندازه ای تقویت کرده اند که توقع چند همســـری برای زنان را حقی معقولانه به شمار آورند. در شبکه های ماهـــواره ای به شدت تأکــــــید می شود که در یک زندگی مشترک،زن و مرد رفیق هم نیستند بلکه رقیب یکدیگرند که اگر غافل شده وکوتاه بیایند از غافله عقب افتاده و قافیه را باخته اند. زن و مردی که با این دید در زندگی مشترک به دنبال امتیاز گرفتن از یکدیگراست،چطور می توانند احساس آرامش کرده و خوشبختی را تجربه کنند؟؟؟...به سر ثمرۀ این زندگی و جامعه چه خواهد آمد؟؟؟   ,فمینیسم،ترویج،رقابت،ناسالم،امتیاز،جایگاه،خداوند،قرآن،ناملایمات،عشق،ایمان،مشکلات،خوشبختی،سعادت،مشترک،زندگی،کجاست،متعالی،نواقص،کمال،ماهواره،شبکه،سقوط،انحطات ...ادامه مطلب

  • باز مرا می خواند

  •   باز هنگام سحر آسمان نام مرا می خواند وزش نرم نسیم لای هر برگ درخت رقص گل بوتۀ رز نام مرا می خواند نغمۀ شاد پرنده نفس ماهی سرخ در دل آب وهزارلحن پر از همهمۀ حمد و ثنا که به گوش دل دیوانۀ بیداررسد باز مرا می خواند باز می خواندم از سوی نیاز شده هنگام نماز بشنوم تا زکه زگلدسته سروش به گمان که خداست باز مرا می خواند     ,باز، هنگام سحر،اسمان،نام،مرا،می خواند،وزش،نرم،نسیم،لای،هر، برگ درخت، رقص گل،بوته، رز،نغمۀ شاد، پرنده، نفس،ماهی، سرخ،دل،آب،گوش،بیدار،دیوانه،رسد،سوی نیاز،نماز،بشنوم،گلدسته،سروش،به،گمان،گمانم،خدا،خداست،نام ...ادامه مطلب

  • تصویرعشق

  •   می رسد روزی که مجنــون گردم و غوغا کنم                                            این دل شوریده را ازعشق تو رســـــوا کنم   می برم تا قله دلبستـــگی ها با امیــــــــــــــد                                       این نشان عاشـــــقی را تا تو را پیــــدا کنم   شــاید ازپشت نگاه پنــــــــــــــجره بیرون روم                                       تا گشایم بال وپرامــــــــــروزخود فــرداکنم   می نوازد آبشار لحــــــــــظه ها خاکســــــترم                                       تارسد خورشــــید من سراین شب یلدا کنم   سهم من از زنـــــدگی یک قسمت ازویرانه بود                                       با امید وصــــــل تواین دشت را صــحراکنم   می شود روزی که شادی در دلم مهمان شود                                      خنـــده بر لب بستـــه و بزمی زگل بر پا کنم   می توان آنگه شنید از رنگ گل عطـــــر خدا            &nb,تصویر، عشق،تصویرعشق،دست، خیال، دست خیال،وضو، سجده، زیبا، سجده ای زیبا،صبح،لیلا،یاد،تو،پوش،پوشم،گیرم،خیال،رنگ،رنگ گل، عطر خدا، غصه، حاشا،جان،می دهی،خندان،بزمی، بزم،بسته،لب،زندگی،قسمت، ویرانه،خورشید،یلدا،وصل،امید،عاشق،عاشقی،نشان،پیدا،پشت،پشت پنجره،پنجره،بیرون، روم،گشایم،بال،پر، امروز، فردا،می نوازد،آبشار، لحظه ها، خاکسترم، ...ادامه مطلب

  • خدا،ملک،انسان،شیطان

  •   لیلا صادق محمدی3 / 2 / 1393 نظر بدهيد خدا،ملک،انسان،ابلیس تا مغز استخوان می سوزم وقتی می بینم انسان هایی هستند که لیاقت انسان بودن خودرا از دست داده اند.چقدردنیای کودکی نزدیک است به انسان بودن.یادت نیست بچه که بودیم تمام آرزوهایمان داشتن دوبال بزرگ و سفید بود برای پریدن، شب روز خواب و خوراکمان پرواز در آسمان آبی بود،پرواز تا سزمین فرشتگان،تا عرش،تا خدا. بزرگتر که شدیم؛ چقدر به شیطان حسودی می کنیم.برای بدست آوردن پست ترین جا و پایین ترین رتبه حیوانی خواب و خوراک را از هم سلب کردیم.حالا می خواهیم کثیفترین رتبۀ شیطانی فقط مال ما باشد.دست شیطان را از پشت بسته ایم و برای سکویی که او نشسته سرو دست می شکنیم. البته هرچه پست باشیم فعلا عقب تر ازدنیای غربی هستیم. آنها مدتهاست به سکوی شیطان دست دراز کرده اند و به پایش افتاده اند و از پرستش آن ها لذت می برند اما هنوز ارضاء نشده اند. حالا دیگر خدا برایشان جذابیتی ندارد.دینداری و ایمان هرکس مایه ننگ خوانواده اش شده است. نمی دانستی؟...تفاخر غربی و پرستیژفرهنگی آن ها به پست ترین حیوان آدم نما می رسد.حیوان آدم نمایی که حتی حیوانات از زندگی با آن ها به تنگ آمده اند! باور نمی کنی؟...نشنیدی که حرام ،مردار و خون می خورند؛در شرارت از ابلیس و لشگرش سبقت گرفته اند...نه دقیقا منظورم فقط هم جنس بازان نیست،پدرو مادری که به حقوق کودکانشان تجاوز کرده وازدادن، آزار جنسی و روانی آن ها لذت می برند؟...نه،...کی؟...حیوانات آدم نمایی که به حیوانات تجاوز می کند یا علنا در مراسم باشکوهی جشن ازدواج خود رابا حیوانات به نمایش می گذارند؟!...نه...کمی بیشتر فکر کن!منظورم شیطان های آدم نمایی است که برای سجده زدن به شیطان،در صف شیطان پرستی ساعتها ایستاده اند تا با ثابت کردن پست بودن ،لایق زانو زدن به ابلیس شوند. چطور نشنیدی؟ فریاد آسمان از دست این شیطان های انسان نما گوش افلاکیان را کر کرده است. موجودات حقیری که حتی نمی توان آن ها را در پایین ترین رتبۀ حیوانیت جای داد...آنانی که برای پیدا کردن لیاقت؛ وسجده کردن به شیطان لخت وعورانسانیت خود را در میان جمعی ازکثیف ترین و مشمئزکننده ترین پدیده های خلقت به حراج می گزارند وهنگامی که توسط آنها خوب غارت شدند،می توانند با افتخارنشان ابلیس را بر پیشانی خود حک کنند و در ,خدا،انسان،ملک،انسان،ابلیس، شیطان، شیطان پرستی،سجده، زانو زدن،حیوان، رابطه جنسی، آزار، روانی، جنسی، کودکان،آسمان ، فریاد، فرشتگان،لخت و عور،ازدواج، ...ادامه مطلب

  • یادداشت های خاکستری

  •   احساس خفگی میکنم.داغم.گیج گیج...احساس می کنم زیر این همه فشارواسترس دارم له می شوم. مدت هاست چیزی در گلویم گیر کرده، دارد خفه ام می کند. شاید بشود با چنـــد قطره اشک تا رسیدن بغض کال سر و تهش را هم آورد.نه،فکر نکنم این بار، با چندقطره مشکلی حل شود. زار می زنم تا سبک شوم،گاهی کاربه جا هم ختم نمی شود. احساس می کنم باید با کسی حرف بزنم، دردو دل کنم.همه جا را می گردم تا گوشی برای شنیدن پیدا کنم؛ گوشی برای شنیدن،...فقط شـنیدن ، نه قضاوت کردن...نه برای باز جویی. گوشی که فقط گوش باشد نه چشم،تا زیر نگاه سنگینش کوچک شوم. پیدا که شد، حرف هایم را که زدم ...خالی می شوم؛دلم آرام می شود؛ تازه عقلم به کار می افتد؛وجدانم بیدار می شود و می گوید کجای کارم گیر دارد. با خودم صادق هستم، قبولش دارم، کسی صادق تر از وجدان آدم پیدا نمی شود...حالا که گیر کارم را پیدا کرده ام، ســـعی می کنم مشکلم را حل کنم .هرچقدر هم سخت باشد مهــم نیست...من قدرتش را دارم. سبک می شوم، آنقدر سبک که با نسیمی اوج می گیــــرم و می روم بالا...آنقدر بالاکه وقتی دستم را بلند می کنم،دستـم میرسد به سقف آسمان و فقط خداست که دستم را می گیرد. می ترسم روزی برسد که در این بلوشور روزگار،توی این دنیای هزار چهره وجدانم را گـم کنم. وجدان آدم که گم شد، دیگر دل و زبانش با هم یکی نیست. دیگر با خودش صادق نیست. زبان چیزدیگری می گوید، دل چیز دیگری می خواهد. کم کم خودت را گم میکنی. یا باید شرمنــده ی زبانت باشی، یا به دلت دروغ بگویی. حالا دیگر برای خودت هم غریبـــــه ای. نم نم از خودت فاصله گرفتی وخودت را گم کرده ای. نه،...نمی گذارم این اتفاق بیفتد. دفتـری را از کشوی میزم ، درمی آورم. ورق می زنم.می روم ســـــــطر اول.می خواهم بنویسم به نام خدا...منصـــــرف می شوم،...شـرم می کنم اشتباهاتم را زیرش بنویسم. ازخودم می پرسم، این همه حیـــــــا ازکجاست؟چطور موقع انجامش نبود؟!... سرسطر می نویسم؛ یادداشت های خاکستری ... ,یادداشت، خاکستری، خاکستر، ورق، احساس،احساس خفگی،گیج، فشار،استرس،گلو،گیر،بغض،گریه،مشکل، مشکلی،کال،سر،ته،چند،قطره، قطره اشک،رسیدن،وجدان،صادق، قبول،گوش،گوشی،چشم،قضاوتپیدا،بازجویی،سنگینش،دردو دل،سخت،قدرت،قدرتش،می ترسم،روزی،گم،آدم،دل،زبان،دیگر،یکی،نیست،می پرسم،سرسطر،حیا،شرم،خدا،به نامخدا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها