ساقی می سیاه

متن مرتبط با «سر» در سایت ساقی می سیاه نوشته شده است

آتشنشان داره می آد!!!

  • آتشنشـــــــان داره می آد با سرعت خیـــلی زیاد راه و براش بازبکنید صـــــــــدای آژیرش می آد شجـــاع و بازکاوته قوی و باجسارته صبور پرمحبته خطــــــر براش یه عادته   آژیرکشـــان تا می رســــــه می ره به جنگ حادثه ازسر راه کنار برید نکنــه یه وقت دیر برســـه   ,آتش،آتشنشان،داره،میاد،آژیر،آژیرکشان،حادثه،می رسه،شجاع،ذکاوت،جسارت،راه،را،براش،باز،سرعت،برید،کنار،نکنه،دیر،برسه،جنگ، ...ادامه مطلب

  • گربۀ دم حجله!!!

  •  در ایام قدیم دختری زیبا اما تندخو و بد اخلاق بود که هیج پسری حاضر به ازدواج با او نبود.پس ازمدتی پسری از اهالی شیفته ی او می شود و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. از کوچک و بزرگ به او نصیحت می کند که از خر شیطان پایین بیایید و از این کار صرف نظر کند. اما هیچ جوری از این کار  منصرف نمی شود. بلاخرهبا آن دختر ازدواج می کند. پس از مراسم عروسی، عروس و داماد وارد حجله میشوند و داماد تا چشمش به گربه ای که در اتاق وجود داشته می افتد از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار می کند که ای گربه مگر با تو نبودم زود برو و برای من آب بیاور! گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس روبه دختر می کند و می گوید برو آب بیار...   ,گربه،حجله،دختر،زیبا،بداخلاق،دیگران،ملامت،نصیحت،ازدواج،پسر،شیفته،راضی،عروسی،مراسم،مراسم عروسی،داماد،آب، تشنه، ...ادامه مطلب

  • تاج سرم

  • رســـــتم از غصه و درد تا که دمی با پدرم خسـته ام از دل پر رنج تو ای تاج سرم شادم از خنده ی پر مهر نگاهت که دمی می نشانی به نگاه پر خون جگرم به خدایی که در رحمت او باز بود جان شیرین منی بوی دعای سحــــــــرم لب خندان تو امید حیات است مرا از غمت تیره شود هرچه که بود دور و برم حاصل عمر توام , حاصل رنج و غم تو جسم و جانت شده با عشــــــــــق پناه و سپرم گرچه هر بار که گفتم تو زمن رنجیدی غافل از این که کند پیــــــنه ی دستت خبــــرم من که شرمنده ی تو تا ابدم منبع عشق نرود هیچ کجا خاطر تو از نظرم قابلت نیست اگر جان گران را بدهم قلب را هدیه کنم سینه ی خود را بدرم دل چنین گفت به لیلا که بدان قدر پدر من که چون خاک رهی بر کف پای پدرم ,تاج،پدر،قلب،رستم،خسته،دل،پر درد،نرود،هچ ، کجا، دل،چنین،ابد،منبع،عشق،شرمنده،قدر،من،خاک،خاک،ره،کف،غافل،پناه، سپر ...ادامه مطلب

  • باز مرا می خواند

  •   باز هنگام سحر آسمان نام مرا می خواند وزش نرم نسیم لای هر برگ درخت رقص گل بوتۀ رز نام مرا می خواند نغمۀ شاد پرنده نفس ماهی سرخ در دل آب وهزارلحن پر از همهمۀ حمد و ثنا که به گوش دل دیوانۀ بیداررسد باز مرا می خواند باز می خواندم از سوی نیاز شده هنگام نماز بشنوم تا زکه زگلدسته سروش به گمان که خداست باز مرا می خواند     ,باز، هنگام سحر،اسمان،نام،مرا،می خواند،وزش،نرم،نسیم،لای،هر، برگ درخت، رقص گل،بوته، رز،نغمۀ شاد، پرنده، نفس،ماهی، سرخ،دل،آب،گوش،بیدار،دیوانه،رسد،سوی نیاز،نماز،بشنوم،گلدسته،سروش،به،گمان،گمانم،خدا،خداست،نام ...ادامه مطلب

  • یادداشت های خاکستری

  •   احساس خفگی میکنم.داغم.گیج گیج...احساس می کنم زیر این همه فشارواسترس دارم له می شوم. مدت هاست چیزی در گلویم گیر کرده، دارد خفه ام می کند. شاید بشود با چنـــد قطره اشک تا رسیدن بغض کال سر و تهش را هم آورد.نه،فکر نکنم این بار، با چندقطره مشکلی حل شود. زار می زنم تا سبک شوم،گاهی کاربه جا هم ختم نمی شود. احساس می کنم باید با کسی حرف بزنم، دردو دل کنم.همه جا را می گردم تا گوشی برای شنیدن پیدا کنم؛ گوشی برای شنیدن،...فقط شـنیدن ، نه قضاوت کردن...نه برای باز جویی. گوشی که فقط گوش باشد نه چشم،تا زیر نگاه سنگینش کوچک شوم. پیدا که شد، حرف هایم را که زدم ...خالی می شوم؛دلم آرام می شود؛ تازه عقلم به کار می افتد؛وجدانم بیدار می شود و می گوید کجای کارم گیر دارد. با خودم صادق هستم، قبولش دارم، کسی صادق تر از وجدان آدم پیدا نمی شود...حالا که گیر کارم را پیدا کرده ام، ســـعی می کنم مشکلم را حل کنم .هرچقدر هم سخت باشد مهــم نیست...من قدرتش را دارم. سبک می شوم، آنقدر سبک که با نسیمی اوج می گیــــرم و می روم بالا...آنقدر بالاکه وقتی دستم را بلند می کنم،دستـم میرسد به سقف آسمان و فقط خداست که دستم را می گیرد. می ترسم روزی برسد که در این بلوشور روزگار،توی این دنیای هزار چهره وجدانم را گـم کنم. وجدان آدم که گم شد، دیگر دل و زبانش با هم یکی نیست. دیگر با خودش صادق نیست. زبان چیزدیگری می گوید، دل چیز دیگری می خواهد. کم کم خودت را گم میکنی. یا باید شرمنــده ی زبانت باشی، یا به دلت دروغ بگویی. حالا دیگر برای خودت هم غریبـــــه ای. نم نم از خودت فاصله گرفتی وخودت را گم کرده ای. نه،...نمی گذارم این اتفاق بیفتد. دفتـری را از کشوی میزم ، درمی آورم. ورق می زنم.می روم ســـــــطر اول.می خواهم بنویسم به نام خدا...منصـــــرف می شوم،...شـرم می کنم اشتباهاتم را زیرش بنویسم. ازخودم می پرسم، این همه حیـــــــا ازکجاست؟چطور موقع انجامش نبود؟!... سرسطر می نویسم؛ یادداشت های خاکستری ... ,یادداشت، خاکستری، خاکستر، ورق، احساس،احساس خفگی،گیج، فشار،استرس،گلو،گیر،بغض،گریه،مشکل، مشکلی،کال،سر،ته،چند،قطره، قطره اشک،رسیدن،وجدان،صادق، قبول،گوش،گوشی،چشم،قضاوتپیدا،بازجویی،سنگینش،دردو دل،سخت،قدرت،قدرتش،می ترسم،روزی،گم،آدم،دل،زبان،دیگر،یکی،نیست،می پرسم،سرسطر،حیا،شرم،خدا،به نامخدا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها