ساقی می سیاه

متن مرتبط با «دل» در سایت ساقی می سیاه نوشته شده است

گلهای بی نشان

  • پیچیده در فضا بوی گل وگلاب بر شانه های شهر گلهای انقلاب ازغربت آمدند دلتنگ و بی قرار پروانه ها به صف برگرد هرمزار حـــالا فرشــته ها بر بالــــهایشــان مـعراج می برند گلـهای بی نشان ,گل های بی نشان، گل، نشان، دلتنگ، بی قرار،پیچیده، فضا،گلاب،انقلاب،غربت،پروانه،صف،فرشته ها،معراج ...ادامه مطلب

  • آسمان عشق

  • آسمان عشق را با جان و دل نقشی زدم کنج هر نقش و نگارش از نفس های وجود با امید روزهای بهتری رنگی زدم تاروپود رنگها حال من است زشت یا زیبا فقـط مال من است!!! ,آسمان، عشق،جان، دل، نقش، نقشی،کنج،نگارش،نگار، نفس، نفس های وجود،امید، روزهای بهتر،رنگ، رنگی،تار،پود،حال،مال،من،زشت، زیبا ...ادامه مطلب

  • دل تنگ

  • با دل تنگ من از هیچ مپرس هیچ مخواه شده تاریکتر از پردۀ شب شده بی تاب تر از آب روان شده تنهـــــاتر از آن گل که خدا می دانید     بی تحمل دل بیچارۀ من   با صبوری تمام   با صدای خوش غـــــــــــم    نم نم آرام شکســـت      هرچه کوشید نشد تا که دمی   با کسی     بار سنگین غم و درد مــــــــــــرا     نصف کنـــــــــد                                                                   ,دل، دل تنگ،پرس، مپرس، مخواه،بی تاب، روان، تنها، تنها تر،گل،صدا، صدای خوش،غم، نم نم، بار، بارسنگین، بار سنگین غم، درد، نصف ...ادامه مطلب

  • تاج سرم

  • رســـــتم از غصه و درد تا که دمی با پدرم خسـته ام از دل پر رنج تو ای تاج سرم شادم از خنده ی پر مهر نگاهت که دمی می نشانی به نگاه پر خون جگرم به خدایی که در رحمت او باز بود جان شیرین منی بوی دعای سحــــــــرم لب خندان تو امید حیات است مرا از غمت تیره شود هرچه که بود دور و برم حاصل عمر توام , حاصل رنج و غم تو جسم و جانت شده با عشــــــــــق پناه و سپرم گرچه هر بار که گفتم تو زمن رنجیدی غافل از این که کند پیــــــنه ی دستت خبــــرم من که شرمنده ی تو تا ابدم منبع عشق نرود هیچ کجا خاطر تو از نظرم قابلت نیست اگر جان گران را بدهم قلب را هدیه کنم سینه ی خود را بدرم دل چنین گفت به لیلا که بدان قدر پدر من که چون خاک رهی بر کف پای پدرم ,تاج،پدر،قلب،رستم،خسته،دل،پر درد،نرود،هچ ، کجا، دل،چنین،ابد،منبع،عشق،شرمنده،قدر،من،خاک،خاک،ره،کف،غافل،پناه، سپر ...ادامه مطلب

  • باز مرا می خواند

  •   باز هنگام سحر آسمان نام مرا می خواند وزش نرم نسیم لای هر برگ درخت رقص گل بوتۀ رز نام مرا می خواند نغمۀ شاد پرنده نفس ماهی سرخ در دل آب وهزارلحن پر از همهمۀ حمد و ثنا که به گوش دل دیوانۀ بیداررسد باز مرا می خواند باز می خواندم از سوی نیاز شده هنگام نماز بشنوم تا زکه زگلدسته سروش به گمان که خداست باز مرا می خواند     ,باز، هنگام سحر،اسمان،نام،مرا،می خواند،وزش،نرم،نسیم،لای،هر، برگ درخت، رقص گل،بوته، رز،نغمۀ شاد، پرنده، نفس،ماهی، سرخ،دل،آب،گوش،بیدار،دیوانه،رسد،سوی نیاز،نماز،بشنوم،گلدسته،سروش،به،گمان،گمانم،خدا،خداست،نام ...ادامه مطلب

  • لحظــــــــــۀ پرواز

  •   شکست آرام دل آهسته خاموش شکستم بی صدا در خلوت تو بهار آرزو هایم خزان گشت دمی دراوج گه درقعراحساس بدنبال کمال تا بیکران گشت شنیدم تا زخلقت بانک توحــــید که ازاعماق جانها نغمه می خواند توکل کردم و برخاستم زود به چشمان اشک جان برکف گرفتم سپردم دل به دست باد فردا به پرواز درهوایت خو گرفــــتم سرودم از وجود،با عشق آنگه تمام لحظه های عاشقی را تمام لحـــــــــــــظه های با تو بودن تمام لحظه های ناب پرواز                                                                                                  ,شکست، دل، آرام،آهسته،خاموش،شکستم،بی صدا،خلوت،اوج،قعر،احساس،دنبال،جان،جانها،نغمه،خلقت،بانگ توححید،بانگ،توحید،چشم،چشمان،اشک،توکل،اشک،اعماق،سپردم،عشق،وجود،لحظه،تمام،لحظه های عاشقی،لحظۀ ناب،پرواز ...ادامه مطلب

  • یادداشت های خاکستری

  •   احساس خفگی میکنم.داغم.گیج گیج...احساس می کنم زیر این همه فشارواسترس دارم له می شوم. مدت هاست چیزی در گلویم گیر کرده، دارد خفه ام می کند. شاید بشود با چنـــد قطره اشک تا رسیدن بغض کال سر و تهش را هم آورد.نه،فکر نکنم این بار، با چندقطره مشکلی حل شود. زار می زنم تا سبک شوم،گاهی کاربه جا هم ختم نمی شود. احساس می کنم باید با کسی حرف بزنم، دردو دل کنم.همه جا را می گردم تا گوشی برای شنیدن پیدا کنم؛ گوشی برای شنیدن،...فقط شـنیدن ، نه قضاوت کردن...نه برای باز جویی. گوشی که فقط گوش باشد نه چشم،تا زیر نگاه سنگینش کوچک شوم. پیدا که شد، حرف هایم را که زدم ...خالی می شوم؛دلم آرام می شود؛ تازه عقلم به کار می افتد؛وجدانم بیدار می شود و می گوید کجای کارم گیر دارد. با خودم صادق هستم، قبولش دارم، کسی صادق تر از وجدان آدم پیدا نمی شود...حالا که گیر کارم را پیدا کرده ام، ســـعی می کنم مشکلم را حل کنم .هرچقدر هم سخت باشد مهــم نیست...من قدرتش را دارم. سبک می شوم، آنقدر سبک که با نسیمی اوج می گیــــرم و می روم بالا...آنقدر بالاکه وقتی دستم را بلند می کنم،دستـم میرسد به سقف آسمان و فقط خداست که دستم را می گیرد. می ترسم روزی برسد که در این بلوشور روزگار،توی این دنیای هزار چهره وجدانم را گـم کنم. وجدان آدم که گم شد، دیگر دل و زبانش با هم یکی نیست. دیگر با خودش صادق نیست. زبان چیزدیگری می گوید، دل چیز دیگری می خواهد. کم کم خودت را گم میکنی. یا باید شرمنــده ی زبانت باشی، یا به دلت دروغ بگویی. حالا دیگر برای خودت هم غریبـــــه ای. نم نم از خودت فاصله گرفتی وخودت را گم کرده ای. نه،...نمی گذارم این اتفاق بیفتد. دفتـری را از کشوی میزم ، درمی آورم. ورق می زنم.می روم ســـــــطر اول.می خواهم بنویسم به نام خدا...منصـــــرف می شوم،...شـرم می کنم اشتباهاتم را زیرش بنویسم. ازخودم می پرسم، این همه حیـــــــا ازکجاست؟چطور موقع انجامش نبود؟!... سرسطر می نویسم؛ یادداشت های خاکستری ... ,یادداشت، خاکستری، خاکستر، ورق، احساس،احساس خفگی،گیج، فشار،استرس،گلو،گیر،بغض،گریه،مشکل، مشکلی،کال،سر،ته،چند،قطره، قطره اشک،رسیدن،وجدان،صادق، قبول،گوش،گوشی،چشم،قضاوتپیدا،بازجویی،سنگینش،دردو دل،سخت،قدرت،قدرتش،می ترسم،روزی،گم،آدم،دل،زبان،دیگر،یکی،نیست،می پرسم،سرسطر،حیا،شرم،خدا،به نامخدا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها